روى قبر پارچه سبزى كشیده بودند و كنارش پر بود از مهر و مفاتیح. از عراقى ها جریانش را پرسیدیم.
گفتند: «شب ها مى دیدیم این جا روى خاكریز، شمع روشن است.
فكر كردیم عشایر آن سمت روشن كرده اند. آنها هم فكر مى كردند ما روشن كرده ایم.
چند وقت بعد ازشان پرسیدیم: شما شب ها آنجا چه مى كنید؟ گفتند: ما هم فكر مى كردیم
شما شمع روشن كرده اید! با هم رفتیم روى خاكریز، پیكر یك شهید ایرانى بود.
كارت شناسایى هم داشت: «سید طعمه یاسرى، از اهواز» همین جا دفنش كردیم
و مى آییم ازش حاجتمان را مى گیریم و مى رویم.»